کاش میشد به دور دستها رفت
کلبهای چوبی ،میان کوههای آن طرف تر
دستانم را به آبها بسپارم،
موهایم را به بادها،
چشمانم را به سبزها،
گوشهایم را به خموشیها،
لبانم را به بوسهها،
تنم را به پرتوها،
روحم را به تعلیقها،
اما قلبم را به او
او که خود سرآب است و خیال
میم.سین