loading...

هستی و زمان

Content extracted from http://aboutbeing.blog.ir/rss/?1746163238

بازدید : 6
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 14:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هستی و زمان

باز خزان شدم

برگهایم زردو بی رمق شدند.

اما نه،

پاییز که رنگ دارد، عشق دارد

من اما مدفون در بی رنگی ام ،

بی پناه در بی عشقی ام.

گویی در یک محفظه‌ی کوچک شیشه‌‌‌ای حبس مانده ام .

در فرای باطن،

سیاهی ،بیکران است.

سفیدی،چشم‌هایم را می‌زند.

و من در همین نقطه از زمان

پرتاب شده ،

رها شده،

و طرد شده در انزوای محض ام .

شیشه‌ها مات و بی روح اند،

بیرون آن محبسه، تار و مبهم است،

جهلی بی پایان گریبان گیر من است!

از درون آن محفظه به حیاتم می‌نگرم.

هستی در حال سپری زمان است.

هستی‌‌‌ای که به من تعلق دارد، و زمانی که نمیشناسم،

و من اما، فقط نگاه ...

زندانی شده ام در سیاهی، اما سفیدی خود نمایی می‌کند.

غرق شده ام در سفیدی ،اما سیاهی آغوشم را رها نمی‌کند.

بی رنگی اما، مرا خوب می‌شناسد.

حتی زندان بانی هم ندارم،

تنهای تنها در اعماق عدم محض .

روحم در حال خراشیدن است،

آنهم زمانی که مفهوم روح را نمیدانم.

آینده بختک وجودم است،

آنهم زمانی که وجودم نکره است و آینده باطل.

مغلوب هجوم وحشیانه احساساتم،

آنهم زمانی که همه آنها بی هویت اند.

اما خب، خدارا سپاس می‌گویم، چرا که،

نفسی ، خسته و بی میل می‌آید و می‌رود.

قلبم اما،

اوهم خوب است، کماکان می‌زند،

امید را می‌جوید ،

درست مثل زندانیی که پس از آزادی، دلش برای روزنه نوری که از سوراخ سقف زندان می‌تابید تنگ است ...

میم.سین

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 172
  • بازدید کننده امروز : 171
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 174
  • بازدید ماه : 177
  • بازدید سال : 691
  • بازدید کلی : 691
  • کدهای اختصاصی